گروه جهادی وارثان

بسیج دانشگاه علوم اسلامی رضوی

بسیج دانشگاه علوم اسلامی رضوی

گروه جهادی وارثان
آه....
چقدر سخت است دل کندن از این همه سادگی ....

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طنز» ثبت شده است

خستگی زیاد است...

حتی نای حرف زدن هم نداشتیم، ماشین وانت آمد و برای برگشت سوار شدیم.بدون هیچ حرف و حدیثی ماشین به حرکت در آمد . چند بار گاز داد تا از چاله بیرون بیاید و حرکت کند. اما هر بار دوباره در چاله گیر می کرد. مثل اینکه راننده به این زودی عصبانی شد. این را از گاز زیادی که به ماشین داد فهمیدم . در این حین یکی از بچه ها ایستاد تا جابه جا شود. اما در سکوت مطلق و نگاه های خاک آلود بچه ها ، با تکه نانی که در دست داشت ، از پشت سر ، از ماشین پرگاز پرت شد پایین...

اما باز هم ماشین نتوانسته بود از چاله بیرون بیاید و دوباره عقب عقب می رفت تا او را زیر بگیرد. در بهت نگاهایمان و بر خلاف انتظارمان ، او حتی نای بلند شدن هم نداشت و ماشین...

در این حین یکی از بچه ها ، با سرعت پرید پایین( در دلم او را تحسین کردم که هنوز توانی در بدن دارد) اما در عین ناباوری به جای کمک به این دوست ، تکه نان گِلی را برداشت و به سرعت به سمت مرغ ها و بوقلمون های تماشاگر کنار جاده برد و شروع کرد به تکه تکه کردن....

 با جمع شدن مرغ ها به دور او یکی دیگر روی سقف ماشین زد و ماشین ایستاد.

لبخند تلخی اول روی لب های مصدوم ، بعد همگی ما نقش بست که در این برهوت گرسنگی و تشنگی ، می خواست تکه نان گِلی حرام نشود...



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۵۲
سردبیر