۲۰ بهمن ۹۱ ، ۰۰:۱۶
دلتنگی های بعد از اردو...
در ازدحام جمعیت مبتلای شهر
گم میشود صدای دلم لابهلای شهر
دیوارها بتونی و دیدارها یخی
سر رفته است حوصلهام در فضای شهر
اینجا کسی هوای پریدن نمیکند
اینجا افق رسیده به دیوارهای شهر
اینجا زمان به وقت زمین است و ناگزیر
خاکی شدهست روحیهی ایدههای شهر
دیشب دوباره همدم حافظ شدم و او
میگفت معتبر شده گویا گدای شهر
میگفت «سنگ، لعل شود در مقام صبر»
آری شود! ولی تو بگو در کجای شهر؟!
هر چند بد! ولی چه کنم؟ واقعیت است
بیحاصلیست حاصل دیدارهای شهر
۹۱/۱۱/۲۰